انگور یکی از میوه های بهشتی است.آب انگور چنان با ارزش است که بعضی از دانشمندان ارزش آن را با شیر مادر یکی می دانند.
1.فایده های انگور
خوردن انگور برای رفع کمخونی،رفع خستگی و باز کردن اشتها بسیار مفید است.
انگور یک میوه ی ضد سرطان است.
کسانی که پادرد و روماتیسم دارند، خوردن انگور را فراموش نکنند.
اگر کسی نمی تواند راحت دست شویی کند، مقداری انگور به او بدهید.
انگور پر از ویتامین های آ،ب و ث است.آهن،کلسیم،پتاسیم،فسفر و منیزیوم و منگنز هم دارد.انگور سیاه، بیشتر از انگور سبز آهن دارد.
2.آیا انگور ضرری هم دارد؟
وقتی انگور حبه درشت می خورید، دانه ها و پوستش را جدا کنید؛چون پوستش دیر هضم است و ممکن است باعث دل درد شود.هسته هایش هم برای کلیه ضرر دارد. زیاده روی در خوردن آب انگور هم باعث به وجود آمدن سنگ کلیه می شود.
3.خانواده ی مفید انگور
الف.مویز و کشمش: به انگور خشک شده، مویز و کشمش گفته می شود.تمام خاصیت انگور در مویز و کشمش هم هست. برخی معتقدند مصرف انگور خشک شده مفید تر از انگور تازه است.
ب.هسته ی انگور:بهتر است هسته ی انگور را نخوریم؛ چون ممکن است برای کلیه های ما مشکل ایجاد کند.در برخی از کشورها، هسته ی انگور را می کوبند و روغنی از آن تهیه می کنند که پوست را بسیار نرم می کند.
ج.غوره: غوره به انگور کال و نرسیده گفته می شود. غوره ویتامین ث زیادی دارد.در ایران از آب غوره زیاد استفاده می کنند.آب غوره برای نرم کردن لثه ها،جلوگیـــری از چاقی، از بین بردن درد روماتیسم و ضد عفونی کردن روده ها مفید است.اگر هوس خوردن آب غوره کردید، آن را همراه با سالاد بخورید.خوردن آب غوره ی خالی ممکن است به معده آسیب برساند.راستی شنیده اید که می گویند: گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی؟ منظور همین غوره است.یعنی این غوره، به انگور و شیره تبدیل می شود که می توان با آن حلوا پخت.
د.برگ:برگ انگور هم برای بدن مفید است.برخی از مردم از برگ انگور برای درست کردن دلمه استفاده می کنند.
هـ.شیره.از شیره ی انگور برای درست کردن حلوا استفاده می شود.بعضی از مردم هم آن را با مقداری ماست یا کره مخلوط می کنند و با نان می خورند. شیره ی انگور برای افرادی که یک بیماری طولانی را پشت سر گذاشته اند یا عمل جراحی کرده و ضعیف شده اند بسیار مفید است.
و.سرکه:سرکه را از میوه های رسیده ی انگور درست می کنند و همراه با سالاد،باقالی،آش یا خوراکی های دیگر می خورند.بدون سرکه نمی شود ترشی درست کرد.یادتان باشد در خوردن سرکه زیاده روی نکنید.
ز.اسم های دیگر انگور:مو، تاک ، اوزوم ، رز ، عنب ، تنک
ح.انواع انگور: انگور یاقوتی ، ریش بابا ، صاحبی ، کشمشی ، مراغه ، بی دانه ، انگور سیاه ، عسگری ، انگور شامی ، شاماما.
وقتی دلتان می سوزد!
وقتی دچار آفتاب سوختگی می شوید!
وقتی که در بازی می سوزید!
وقتی خیال می کنید جایی آتش گرفته!(مثلاً در بیرون از خشک شویی هستید و خیال می کنید بخار هایی که از آنجا می آید از آتش سوزی است.)
علاقه به پول
سوال:پسر هفت ساله ام به شدت به پول علاقه مند شده است و دائم پول هایش را می شمارد.آیا لازم است او را از این کار باز دارم؟
جواب:این عمل، اختلال رفتاری نیست ، و تا حدودی طبیعت کودک اقتضا می کند؛اما بهتر است تعدیل شود.
عواملی که ممکن است سبب ایجاد این روحیه شده باشد،چنین است:
1.تشویق پولی:اگر تا کنون تشویق های شما پولی بوده است آن را به تشویق های مادی غیر پولی و تشویق های معنوی تبدیل کنید.
2.الگوگیری:گاهی پدر یا مادر برای خرید منزل ،خودرو یا وسیله ای، دائم پولهایشان را می شمرند و حساب و کتاب می کنند و این رفتار نیز به کودک منتقل می شود.
3.پیام های غیر مستقیم والدین:گاهی ناله از سختی زندگی،آرزو های بلند،نگاه های حسرت آمیز،تعریف از دارایی دیگران در حضور کودک یا گشودن دست نیاز به سوی دیگران،به کودک پیام می دهد که مشکل گشای همه ی درد هاو بدبختی ها پول است و او را به جمع آوری پول و شمردن دائم آن می کشاند.
4.سخت گیری در پول تو جیبی:به کودک خود در حد نیاز و متناسب با سن او پول تو جیبی بدهید.گاهی سختی دادن کودک در این مسأله، او را به پول حریص می کند.
چند توصیه:
الف-او را تشویق کنید مقداری از پول تو جیبی اش را برای خود، و مقداری را برای دوستانش خرج کند.اولی برای از بین بردن روحیه ی خساست، و دومی برای ایجاد روحیه سخاوت است.تشویق کودک به پس انداز مقداری از پول تو جیبی،سبب تقویت عقل معاش او خواهد شد.
ب-صدقات و کمک های مالی خود را به نیازمندان از طریق او انجام دهید.همین اعطای پول شما به دیگران، او را در پول دوستی تعدیل می کند.
ج-قرار دادن مقداری پول برای خرید نیازمندی های اولیه منزل(نان،ماست،سبزی و...) در اختیار کودک و خرج کردن او،در تعدیلش مؤثر است.
می خواهید یک وبلاگ داشته باشید؟
- برای ساختن یک وبلاگ باید به یکی از این سایت ها سری بزنید.
2. مثلا به سایت پارسی بلاگ رفته اید و می خواهید برای خودتان یک وبلاگ بسازید. وقتی وارد سایت پارسی بلاگ می شوید یک نوشته در آنجاست که نوشته :نامHost (یعنی آدرس وبلاگ شما) وقتی وارد آن می شوید یک قسمتی دارد که شما می توانید بنویسید یعنی: ( ).parsiblog.comدر وسط کمانک آدرسی می نویسید و در آخر آن آدرس .parsiblog.com دارد. بعد کلید Enter را از صفحه کلید فشار می دهید به صفحه ای جدید می روید که پنجره ی فرم ثبت نام است در آن نام کاربری،رمز عبور،عنوان وبلاگ،ایمیل شما و شکلی را که باید درج کنید را نشان می دهد شما باید آن فرم را پر کنید و گزینه ی ایجاد وبلاگ را بزنید.
3. وقتی وبلاگ ایجاد شد باید به قسمت مدیریت صفحه خانگی وبلاگ بروید. در آن یادداشت می کنید و آن یادداشتها به داخل وبلاگ شما می روند.بعد اگر خواستید به وبلاگتان بروید آدرس وبلاگ(نامHost)را در بالای صفحه که آدرس اینترنتی است را در آن بنویسید.
4.توجه!:وقتی به صفحه ی مدریت صفحه خانگی وبلاگ می روید هر گزینه را بزنید، خود پارسی بلاگ به شما راهنمایی کرده.
اگه می خوای این حرف منم بخون.
-:اگه وبلاگی ساختید آدرسشو تو قسمت نظرات بنویسید.ممنون.
------(من یه وبلاگ دیگه ام دارم ولی توش خیلی خیلی کم مطلب می نویسم.moh222.blogfa.com)------
How to create a web log
Do you to have a web log?
1. To create web log please refer to one of these websites below first:
www.parsiblog.com
www.blogfa.com
www.mihanblog.com
www.persianblog.com
2. Suppose that you have visited parsiblog.there is a part named: Host.
This indicates your web log address. When you enter that address that is ---------.parsiblog.com
The blank part of this address must be filled by you. Then press the enter key to go to the next page. There exists a page to the next page. Your user name, password, weblog title, your email and the characters you type. After you filled the form completely click "create a new web log."
3. After the web log was created you should go to "manage home page" this text will be displayed in your web log.
The next time you want visit your web log, you should type its address on t the address input line.
4. Note: when you go to "manage home page" as you click any button, you will be supplied
With proper help.
متاسفانه دیشب ساعت 2 بامداد هنرمند مشهور پرویز پرستویی به علت تصادف ناگواری که جلوی خانه اش اتفاق افتاد از خواب پرید.
یه روز یه اصفهانیه (در حال مرگ بوده) بعد میگه: احمده کوجاس؟ احمد میگه:من اینجام بعد میگه:علیه کوجاس؟ علی میگه:من اینجام اصفهانیه میگه:ممّده کوجاس؟ محمد میگه:من اینجام بابا بعد اصفهانیه داشت دیگه جون می داد گفت: همتون که ایجایین پس چیرا لامپی توالت روشنه؟
یک روز بازرسی وارد کلاس شلوغی شد و برای این که بچه ها ساکت شوند،گوش یکی از آن ها را که از همه شلوغ تر به نظر می رسید،گرفت و از کلاس بیرون کرد.
وقتی بچه ها ساکت شدند پرسید:«معلمتان کجاست؟» یکی از بچه ها گفت:«آقا اجازه!معلممان همانی بود که بیرونش کردید.»
مامور آزمایش راهنمایی و رانندگی:«اگر توی جاده به یک پیچ رسیدی چه می کنی؟»راننده:«آن را برمی دارم.شاید روزی به دردم بخورد.»
روزی مردی که جنگل ندیده بود،همراه با دوستش به جنگل رسید.دوستش گفت:«سعید این جا جنگل است.»سعید کمی نگاه کرد و گفت:«کو؟این درختان که نمی گذارند من جنگل را ببینم.»
دیوانه اولی:«خیلی چششم درد می کند.چکار کنم؟»دیوانه دومی:«نمی دانم!من دندانم درد می کرد آن را کشیدم.»
روزی دو گوجه فرنگی داشتند از خیابانی رد می شدند.ماشین یکی از آنها را زیر گرفت.گوجه ای که سالم مانده بود گفت:«برویم!رب گوجه فرنگی!»
مادر:«آفرین پسرم!حالا شدی بچه ی خوب،آدم نباید پوست تخمه هایش را روی فرش بریزد!»بچه:«آره مادر!پوست تخمه هایم را روی فرش نریختم،ریختم توی جیب علی که پهلوی من نشسته بود.»
روزی دو نفر با هم دعوا می کردند.
اولی:«آنچنان می زنم توی دهنت که دماغت را بگیری و بگویی آخ چشمم.»
به اطلاع علاقه مندان فوتبال می رسانیم که فردا یک دوره مسابقات کشتی در استخر آزادی برگزار می شود. علاقه مندان هاکی روی یخ می توانند بیایند و از بازی تنیس روی میز لذت ببرند و سوار کاران را تشویق کنند.
مدیر هتل:«امیدوارم به شما خوش گذشته باشد.اتاقی که شما دیشب در آن خوابیده بودید بهترین اتاق هتل ما بود.» مسافر:«شک ندارم.به همین علت بود که همه ی پشه ها هم همین اتاق را انتخاب کرده بودند.»
مشتری:«مدتی است که ماهی دودی نمی آورید.چرا؟»مغازه دار:«آخر تازه مغازه را رنگ زده ایم می ترسیم دوباره سیاه شود.»
روزی مردی از پشت بام به کوچه افتاد.مردم دور او جمع شدند و پرسیدند:«چه خبر است؟» مردی که از پشت بام افتاده بود گفت:«من هم تازه رسیده ام.»
معلم:«اگر دو دو تا بشود چهار تا و سه سه تا بشود نه تا بگو ببینم هشت هشت تا می شود چند تا؟» شاگرد:«آقا انصاف هم خوب چیزی است آسان هایش را خودتان می گویید،سخت هایش را من بگویم؟»
روزی مردی به قنادی رفت و پرسید:«آقا کیک هفت طبقه دارید؟»قناد گفت:«خیر.»چند روز این اتفاق افتاد تا بالاخره قناد تصمیم گرفت یک کیک هفت طبقه درست کند.روز چهارم آن مرد دوباره به قنادی آمد و پرسید:«ببخشید کیک هفت طبقه دارید؟»قناد جواب داد:«بله!»مرد گفت:«پس لطفا صد گرم از طبقه ی هفتم آن به من بدهید!»
در روزگاران قدیم مردی کاردی پیدا کرد.هرچه آن را نگاه کرد، نفهمید که چیست و به چه درد می خورد.ناچار آن را به دوستش نشان دادو از او پرسید:«این چیست؟»دوستش هم که تا آن وقت کاردی ندیده بود مدتی آن را بالا و پایین کرد و گفت:«این یک بچه اره است؛بچه اره ای که هنوز دندان در نیاورده است.»
راننده ای با اتومبیل از چراغ قرمز گذشت.افسر راهنمایی جلوی او را گرفت و گفت:«آقا مگر ندیدید که چراغ قرمز است؟»راننده گفت:«چرا جناب سروان!چراغ قرمز را دیدم ولی شما را ندیدم.»
زنی که نود و نه تا بچه داشت با دوستش صحبت می کرد.دوستش گفت:«تو که نود و نه تا بچه داری چرا یکی دیگر نمی آوری تا سر راست بشود صد تا؟»زن جواب داد:«فرزند کمتر زندگی بهتر.»
روزی دیوانه ای دنبال رئیس تیمارستان می کرد. رئیس تیمارستان هم خیلی ترسیده بود که او می خواهد با آن چه کند. رئیس تیمارستان به بن بست رسید و دیوانه آمد دستش را به رئیس تیمارستان زد و گفت: حالا تو گرگی!
به یکی میگن با ریلکس جمله بساز
میگه رفتیم باغ وحش با گوریل عکس انداختیم.
2 ماه پیش یک ماشین داشته با سرعت(155) تو اتوبان می رفته بعد یک دفعه شاخ به شاخ با یک ماشین دیگر تصادف می کند. بعد که آمدند ببینند چه شده فهمیدند آن ماشینی که با سرعت می رفته از عروسی برمی گشته در این تصادف یکی از آن 6 نفر که در ماشینی بود که با سرعت می رفت چون کمر بند ایمنی بسته بود زنده ماند و راننده خانم خانواده بود و یکی از بچه ها از صندلی عقب به جلو پرت شد و سرش به جلو ماشین (یعنی قسمت کولر و ضبط صوت) خورد و مغزش بر روی صورت مادرش پاشیده شد. در این تصادف 5 نفر از این خانواده مردند و فقط کسی که کمر بند ایمنی بسته بود زنده ماند و آدم های آن ماشین همگی مردند.
یکی از افسر های راهنمایی و رانندگی گفت:
همیشه کمر بند های ایمنی خود را ببندید تا به این روز نیفتید.
واقعاً خیلی بد است که آدم با ماشین اون هم با سرعت زیاد تصادف کند پس شما هم کمربند ایمنی خودتان را ببندید تا مثل این 6 نفر نشوید.





به نظر شما اگر طنزی وجود نداشت چه می شد؟ به نظر شما ترش و شیرین بهتر بود یا چارخونه و یا متحم گریخت؟ برای جواب دادن نظر دهید.
نظر شما در مورد چار خونه چیست؟
عالی - خیلی خوب - خوب - نسبتاً - خوب نیست (برای این که بخواهید به این سوال جواب دهید نظر دهید و یکی از گزینه های عالی - خیلی خوب - خوب - نسبتاً - خوب نیست را در قسمت نظر دهید بفرستید)
