تو شهرا هیچ کس، کس دیگه ای رو نمیشناسه و به آدم دیگه ای محل نمیده. شهر تهران خیلی بزرگه و همینجوری که گفتمه.
اما تو روستا همه همدیگرو میشناسن.
توشهرا همه ی غذاها و ... با دستگاه و با مواد شیمیایی تولید میشن. در شهر مریضی بیشتره چون غذا ها و خوراکی ها مثل پفک و چیپس تو شهر زیاده.
برعکس در روستا هر کسی غذای خودشو، خودش درست می کنه و مواد اولیه شو خودش بدست میاره.
داخل شهر،در رستوران، مردم میرن و پیتزا و ساندویچ سفارش میدن.
ولی روستایی ها غذا نون و پنیر و سبزی می خورن که خیلی سالم و مقوی تره. برای همینه که آدمای اونجا قوی تر و سالم ترن و عمر بیشتری می کنن.
شبای تهران اگه به آسمون نگاه کنی ستاره ای نمی بینی چون اونجا اونقدر ماشین زیاده که آسمون اونجا دیگه خاکستری شده.
روستا خیلی با شهر فرق داره.شب های روستا اونقدر خنکه که خدا میدونه. کاملا برعکس تهران تقریبا همه ی ستاره ها معلومن و اونقدر به ما نزدیک اند که انگار میشه اونارو برداشت. اگه بخوای شب اونجا بخوابی بهتره تو خونه نخوابی چون هوای بیرون خیلی بهتره درضمن اگه بیرون بخوابی حتما باید پتو همراه خودت باشه چون نصف شب بدون پتو منجمد میشی!
شیر گاو رو توشهر به کره و پنیر و خامه و ماست و... تبدیل می کنن.
اما چون بعضی از روستایی ها گاو دارن شیر اونو میدوشن و قبل از اینکه باشیر اون لبنیات مثل خامه و پنیر و... درست کنن اونو می خورن و همه ی ویتامینهای اون وارد بدنشون میشه.
کسی که روستا رفته بیشتر این چیزارو می فهمه.
البته در مورد خنک بودن هوا بهتون بگم که روستاهای جنوب گرم ترند.
خوش به حال روستایی ها!